به نظر می‌رسد که آنچه اکنون در بسیاری از نقاطِ دنیای اسلام میگذرد کاملا ضد مدرنیته و دستاورد های مثبت آن است. آزادی، دمکراسی، حقوق فردی و شهروندی، حقوق زنان، حقوق اقلیت های قومی و دینی، تساهل و برابری مقوله های مثبت دنیای متجدد هستند که در جهان اسلام یا به آنها توجهی نمی‌شود و یا در بسیاری موارد مورد تهاجم واقع می شود. در چند دهه اخیر بخصوص خاورمیانه با این مسایل دست به گریبان بوده است، که در چند سال اخیر هم بسیار تشدید شده است. می‌توان گفت که دستاوردهای مثبت مدرنیته بیشتر مربوط می‌شود به مرحله های نسبتا اخیر مدرنیته. مدرنیته پدیده تاریخی عظیمی است که از مراحل مختلفی تشکیل شده است و از برخی جوانب مراحل ابتدایی آن متضاد دستاورد های مراحل امروزی دنیای مدرن است. دنیای مدرن هنگامی آغاز میشود که تعداد تاثیرگذاری از افراد یک جامعه متحول بشوند. انسان ها دوران پیش از مدرن عموما منفعل هستند. سستی، زبونی، بی ارادگی، بی قدرت بودن، عدم انضباط، ظلم پذیری، و در یک کلمه انفعال، صفاتی هستند که اکثر مردمان جهانِ ماقبل تجدد به آنها متصّف بوده اند. اولین مرحله دنیای مدرن هنگامی آغاز می شود که تعداد زیادی از افراد یک جامعه از حالت انفعالی خارج شوند و صفاتی مانند تحرک، شجاعت، اراده، توانمندی، انضباط، ظلم ستیزی (و یا حداقل ظلم گریزی) را کسب کنند. مردم جامعه مدرن در ابتدا باید عاملیت و فاعلیت کسب کنند، قدرت بدست بیاورند و در دنیای خود و دیگران تاثیر بگذارند. اما کسب فاعلیت و قدرت همواره از مراحل سخت و خونینی عبور کرده است. قدرت مقوله ای گرفتنی است. صاحبان قدرت نمی‌خواهند آنرا با دیگران به اشتراک بگذارند. از این رو رقابت برای کسب و حفظ قدرت همواره با خشونت همراه است. در این مقابله برای کسب و حفظ قدرت خون های بسیار زیادی از دو طرفین ریخته میشود. در اروپا این جدال بر سر قدرت از زمان انقلاب پروتستان ها در قرن ۱۶ ام میلادی آغاز شد و قرن ها به طول کشید. انقلابیون پروتستان و طرفداران آنها که بیشتر از طبقات فرودست شهری و روستایی تشکیل شده بودند در واقع میخواستند قدرت را از کلسیای کاتولیک و شاهزادگان و اشرافیت برای خودشان بگیرند. دهقانان و صنعتگران بی قدرت زمان پروتستان‌ها هنگامی که علیه کلیسای کاتولیک، پادشاهان و شاهزاده ها وارد عمل می شوند، برای کسب قدرت این کار را انجام می دهند. این نوع خشونت در گفتمان متفکران آن زمان نیز خود را نشان می‌دهد. اندیشمندان مرحله اولیه عصر مدرن کسانی مانند هابز، لوتر و کالوین و اخلاف پروتستان آنها بودند که تفکرشان مملو از تشویق به قدرتمند شدن و در نتیجه خشونت است. متفکری مانند جان استوارت میل که دمکراسی لیبرال را تئوریزه کرد نماینده دوران بلوغ مدرنیته است. در منازعه بین پروتستان ها و دستگاه حاکمه، هر دو طرف دست به جنایات و فجایع بسیاری زدند. از سوی دیگر، در جدال بر سر قدرت گروه های مخالف قدرت با خودشان هم وارد منازعه می‌شوند. آنانکه که در انقلاب پروتستان ها در طلب قدرت بودند، به دلایل مختلف مانند تفاوت های قومی، منافع خاص و اختلافات ایدئولوژیک، گروه هایی را تشکیل ‌دادند که نه تنها با دستگاه حاکمه بلکه بین خودشان درگیری های خونینی صورت گرفت که دهه ها ادامه داشت. آنطور که تامس هابز مشاهده کرد «جنگ همه بر علیه همه» در زمان انقلاب پروتستان به وقوع پیوست. می توان گفت که جهان اسلام اکنون در مرحله بسیار شبیه به مرحله جنگ های پروتستانی اروپا قرار دارد. بسیاری از متفکران اسلامی از قرن ۱۹ ام تا به حال مسلمانان را تشویق به این کرده اند که عاملیت و فاعلیت را برای خود کسب کنند و قدرتمند شوند. شاید بتوان گفت که مهم ترین متفکری که چنین اندیشه ای را در میان مسلمانان تشویق کرد، و از جنبه های منفی و خونبار آن نیز انتقاد کرد، محمد اقبال لاهوری (۱۸۷۷-۱۹۳۸) است. اقبال برای تشویق عاملیت و فاعلیت مسلمانان از واژه فارسی «خودی» استفاده می‌کرد که به تعبییر وی پرورش منّیت و نتیجه آن یعنی قدرتمند شدن انسان را القاء میکرد. در کتاب «اسرار خودی» در این مورد اقبال چنین مینویسد: ییکر هستی ز آثار خودی است هر چه می بینی ز اسرار خودی است خویشتن را چون خودی بیدار کرد آشکارا عالمْ پندار کرد صد جهان پوشیده اندر ذات او غیر او پیداست از اثبات او در جهان تخم خصومت کاشته‌ ست خویشتن را غیر خود پنداشته‌ ست سازد از خود پیکر اغیار را تا فزاید لذت پیکار را میکُشد از قوت بازوی خویش تا شود آگاه از نیروی خویش… در این ابیات اقبال به جنبه های مختلف توانمند شدن انسان، چه مثبت و چه منفی، اشاره دارد. در برخی از نوشته هایش اقبال تا آنجا در باب قدرتمند شدن انسان پیش رفت که قائل بود انسان برای تسخیر ساخته شده است و بس. در کتاب «رموز بی خودی» که در واقع مکمل «اسرار خودی» است اقبال معتقد است که تسخیرِ «دیگری» و ستیز با هرآنچه که هست ریشه های بسیار عمیقی در ساختار روانی انسان دارد که با توسل به خدا حاصل می‌شود: ای که با نادیده [خدا] پیمان بسته ای/همچو سیل از قید ساحل رسته ای چون نهال از خاک این گلزار خیز/ دل به غایب [خدا] بند و با حاضر ستیز… ماسوا [دیگری] از بهر تسخیر است و بس/ سینه او عرضه [آماجگاه] تیر است و بس از کُنِ حق ماسوا شد آشکار/ تا شود پیکان تو سندان گذار [آنچنان تیز که از سندان بگذرد]… غنچه ای؟ از خود چمن تعبیر کن [بساز]/ شبنمی؟ خورشید را تسخیر کن… هرکه محسوسات را تسخیر کرد/ عالمی از ذره ای تعمیر کرد [ساخت]… آنچه که از منظر اقبال زیربنای مفهوم تسخیر را تشکیل می‌دهد، مفهوم قدرت است. از دیدگاه وی قدرت تجلی تسخیر است، به این دلیل که سلطه و تسخیر نشانه های قدرتمندی هستند. از نقطه نظر اقبال زندگی چیزی جز قدرت نیست و قدرت حق و باطل را تعیین می‌کند: زندگی کِشت و حاصل قوت است/ دعوی او بی نیاز از حجت است باطل از قوت پذیرد شانِ حق/ خویش را حق داند از بطلان حق از کُنِ او زهر کوثر می شود/ خیر را گوید شری، شر می شود … یکی دیگر از مبانی اولیه دنیای مدرن انضباط است که بنیانگذاران آن در غرب پروتستان ها و «پاک دینان» قرن های ۱۶ ام و ۱۷ ام میلادی بودند. انسان ها برای چیرگی بر طبیعت و کسب قدرت احتیاج به انضباط دارند. انضباط را می‌توان به اِعمال قدرت و چیرگی بر خود و نفس تعبیر کرد. یکی دیگر از متفکران اسلامی ابوالأعلی مودودی (۱۹۰۳-۱۹۷۹)، پایه گذار و ایدئولوگ اصلی جماعت اسلامی است. مودودی به نقش انضباط در جوامع اسلامی تاکید زیادی داشت. او در یکی از کتاب هایش با عنوان «اسلام در مقابل غرب» چنین می‌نویسد: «نمی توانید حتی یک نمونه ملتی را در تاریخ بیابید که از طریق زندگی راحت و مرفه، بی خیالی و تنبلی و سودجویی توانسته باشد به قدرت دست یابد. هیچ ملتی نمی تواند در جهان بدون رعایت برخی اصول و انضباط، بدون درد و رنج کشیدن و مشقت برای یک آرمان مقدس و بدون داشتن روحیه قربانی کردن آرزوها و منافع شخصی اش به احترام و پرستیژ دست یابد. این دیسیپلین، این تعهد به اصول و قربانی کردن تجملات و آسایش و منافع می تواند در شکل های مختلفی در کشور های در حال پیشرفت مشاهده شود.» اما مودودی برای رسیدن به انضباط، بر کنترلِ نیروی جنسی انسان پافشاری می کرد. وی مهمترین عامل را برای کنترلِ نیروهای جنسی انسان در جداسازی زنان و مردان و در پرده پوشاندن زنان می پنداشت. مودودی در عین داشتن نوعی اندیشه مدرن، به دلیل نگرشش به انضباط، که بدون شک یکی از مهمترین عناصر در تکوین انسان عامل و فاعل است، همزمان اندیشه‌ای عمیقاً مردسالارانه، ضد زن و خود آزارانه داشت. آنچه که مسلم است این است که که ورود به دنیای مدرن بسیار دردناک، خونبار، زن ستیز و خود آزارانه است. اما هنگامی که انسان ها قدرتمند می‌شوند و قدرت به صورت بیش و کم مساوی میان آنها تقسیم می‌شود این ذهنیت می‌تواند بوجود بیاید که افراد به دلیل توانمندی شان حقوقی دارند و از حقوق بشری، مدنی و شخصی برخوردار اند. و در نتیجه پایه های ثمرات مثبت مدرنیته یعنی آزادی، دمکراسی، حقوق شهروندی و حقوق زنان، برابری و تساهل هم می‌تواند ریخته شود. اما راه رسیدن به این مرحله مطلوبِ متأخر مدرنیته بسیار طولانی، پر پیچ و خم و دردناک است. ——————– فرزین وحدت، جامعه شناس و استاد علوم سیاسی در کالج واسار نیویورک است. حوزه تخصصی وحدت، شرایط و مفاهیم جهان مدرن و رابطه آنها با ایران، جهان اسلام و مسلمانان است. او نویسنده کتاب «رویارویی فکری ایران با مدرنیت» است. اخیرا کتاب جدیدی از آقای وحدت منتشر شده است با عنوان «اخلاق اسلامی و شبح مدرنیته» که به فارسی هم ترجمه شده است. در این نوشتار کوتاه وحدت با اشاره به گذار جهان مسیحیت در آن دوران می گوید که جهان اسلام اکنون در مرحله بسیار شبیه به مرحله جنگ های پروتستانی اروپا قرار دارد. آقای وحدت با اشاره اندیشه های اقبال لاهوری و ابوالاعلی مودودی، نوشته است که آنان از اولین اندیشمندان مسلمان بودند که مسلمانان را دعوت به گریز از انفعال و در دست گرفتن قدرت شدند. امری که ناگزیر همراه با خشونت است و می توان آن را در خاورمیانه معاصر مشاهده کرد. بی‌بی‌سی فارسی